دوشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۱۲:۲۶ ق.ظ
شعری از یک دوست
باورم نمیشد که یکی از بهترین دوستانم به وبلاگم سر بزند
رنگی ندارد آری چیزی شبیه فانوس
این شعر را دوست عزیزم امین عطفی برام فرستاده که به دل من خیلی نشست
اللهّم صل وسلم و زد وبارک علی عیل بن موسی الرضا علیه و آلاء تحیة و الثناء ؛صلواة لا یقوی علی احصائها غیرک
ای راهب کلیسا دیگر مزن به ناقوس
خاموش کن صدارا، نقاره می زند طوس
آیا مسیح ایران کم داده مرده را جان
جانی دوباره بردار با ما بیا به پابوس
آنجا که خادمینش از روی زائرینش
گرد سفر بگیرند با بال ناز طاووس
رنگی ندارد آری چیزی شبیه فانوس
رویای ناتمامم ساعات در حرم بود
باقی عمر اما افسوس بود و کابوس
وقتی رسیدی آنجا در آن حریم زیبا
زانو بزن به پای بیدار خفته در طوس
به امید ظهور
۹۰/۰۲/۱۲