انتظار یار

بایگانی
پیوندها
آخرین نظرات
  • ۱۶ خرداد ۹۴، ۱۹:۳۵ - ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
    خدا را شکر

۱۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

حجت الاسلام علی بهجت فرزند عارف بی‌نظیر عالم حضرت آیت الله محمدتقی بهجت رحمه الله علیه نقل می‌کند:

“در جریان درست کردن قفسه کتاب‌های ایشان(پدر)، دستم زیر قفسه فلزی کتاب رفت و عصب آن قطع شد و تا استخوان برید. در بیمارستان دستم جراحی شد و آن را بخیه کردند. بعد از گذشت چهار پنج ماه دستم خیلی درد گرفت و به تدریج درد آن شدت یافت و من نگران شده بودم ولی در این باره به پدرم چیزی نگفتم چون نگران می‌شدند و تاکید می‌کردند که همان ساعت به پزشک مراجعه کنم و مرتب از آن می‌پرسیدند. دو سه روز از این ماجرا گذشت. یک روز هنگامی که پدرم از حرم امام رضا علیه السلام به دفتر برگشته بودند در حالی که من حواسم متوجه کارم بود، ایشان مطلبی را گفتند که شنیدم ولی توجه نداشتم.

نیم ساعت بعد جمله پدرم به یادم افتاد. آن‌چه از آن در ذهنم مانده بود، این بود: این طور برایم مکشوف… و بعد کلمه مکشوف را نیمه رها کردند و فرمودند: معلوم شد که اگر کسی جایی از بدنش را که درد می‌کند به هر مکانی از حرم امام رضا علیه السلام بمالد یا دستش را به حرم بمالد و به موضع درد بکشد و این کار را تکرار کند، دردش برطرف می‌شود.

هنگامی که این جمله یادم آمد با خود گفتم: نکند مخاطب ایشان در آن سخن، خود من بودم! لذا بلافاصله در دفترم یادداشت کردم که آقا چنین مطلبی را به من فرمودند. روز بعد به حرم مشرف شدم و دست خودم را به حرم مالیدم. این کار را روز بعد هم تکرار کردم. درد دستم بهبود یافت و تاکنون هم دیگر درد نگرفته است. تاکید می‌کنم که ایشان مطلقا از درد دست من خبر نداشت چون اگر خبر داشت مرتب پیگیری می‌کرد.”


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۲ ، ۱۹:۴۸
محمد جواد ...
چهارشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۲، ۰۱:۴۷ ق.ظ

گدایی نزد خدا


شبها نزد خدا گدایی کنیم

روزها به گدایان رسیدگی  کنیم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۲ ، ۰۱:۴۷
محمد جواد ...
سه شنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۲، ۰۱:۵۸ ق.ظ

شعری از علامه میر جهانی

یا رب زغمش تا چند اشکم ز بصر آید

بنشسته سر راهش ، شاید  ز سفر آید

تا چند بنالم زار  شب تا سحر از هجرش

کوکب شِمُرم هر شب ، شاید که سحر آید

هر دم که رخش بینم خواهم دگرش دیدن

بازش نگرم شاید یک بار دگر آید

 از دیده نهان اما اندر دل من جایش

 او را طلبم هر شب شاید که ز در آید

با کس نتوانم گفت من راز درون خویش

کز درد غم هجرش دل را چه به سر آید

می سوزم و می سازم از درد فراق اما

تیر غم او بر دل افزون ز شمَر آید"حیران" به فغان تا کی با محنت و غم همدم

یارب نظری کان شاه از پرده بدر آید



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۲ ، ۰۱:۵۸
محمد جواد ...
شنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۲، ۰۷:۳۰ ب.ظ

آقا حلالم کن

آقا حلالم کن

 

با اینکه روضه خوانم و می خوانم از شما  
فهمیده ام که هیچ نمی دانم از شما


یا ایها العزیز ! ذلیل معاصی ام
باید ز شرم چهره بپوشانم از شما


می ترسم از رسیدن آن جمعه ای که من
جای سلام ، روی بگردانم از شما


رویی نمانده است به چشمت نظر کنم
پس بی دلیل نیست گریزانم از شما


من اصل انتظار تو را برده ام ز یاد
با انتظارهای فراوانم از شما


من نان به نرخ نام تو خوردم ، حلال کن
محض رضای ذائقه می خوانم از شما




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۲ ، ۱۹:۳۰
محمد جواد ...
جمعه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۲، ۰۸:۰۰ ب.ظ

پیامک و sms درباره امام زمان

ما اول شخص جمع نیست …
از من اگر می پرسی ، تو اول شخص همه ی جمع های دنیایی !یا صاحب الزمان ادرکنی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۲ ، ۲۰:۰۰
محمد جواد ...
جمعه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۲، ۰۷:۵۵ ب.ظ

خدایا ظهورش را برسان

دلم جز هوایت هوایی ندارد      

لبم غیر نامت نوایی ندارد
وضو و اذان و نماز و قنوتم
بدون ولایت بهایی ندارد
دلی که نشد خانه ی یاس نرگس
خراب و است و ویران ، صفایی ندارد
بیا تا جوانم بده رخ نشانم
که این زندگانی وفایی ندارد …


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۲ ، ۱۹:۵۵
محمد جواد ...
دوشنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۲، ۰۶:۰۳ ب.ظ

شجاعت احمدی نژاد در مقابل مرگ


احمدی نژاد را شجاع می دانستم اما نه اینقدر.احمدی نژاد ایمان قوی ای دارد.او از مرگ نهراسید.

حوالی 9 صبح روز یکشنبه 12 خرداد با ماشین به رییس جمهور رسیدیم.دکتر کت و شلواری طوسی پوشیده بود و پیرهنی سفید.سرحال و با روحیه بود.کمی شوخی کرد و از کاندیداها و جوک هایی که برای آنها ساختند گفتیم.تاکید داشت نباید آدم ها را تخریب کرد.

اسکورت راه افتاد و 40 دقیقه بعد به هلی کوپتر رسیدیم.کاپیتان ریاحی را دیدم که می خندید و جلوی در ایستاده بود.برای رییس جمهور احترام نظامی گذاشت.دکتر هم دستی روی شانه او به نشانه آزاد باش زد.بچه های حفاظت گفتند فقط 9 نفر می توانند داخل هلی کوپتر باشند و باقی باید با خودرو خودشان را به مراسم افتتاحیه برسانند.

قرار بود بزرگترین تونل جاده ای کشور افتتاح شود.محل افتتاحیه هم بومهن بود.تونلی که ساخت آن چندین سال طول کشیده بود. سوار بر هلی کوپتر شدیم.هلی کوپتری که تقریبا تر و تمیز تر از دیگر هلی کوپتر هایی بود که دکتر را به سفرها و افتتاحیه ها می برد.

18 نفر می توانستند سوار بر هلی کوپتر شوند و حدود12 نفر سوار شدند.آن سه نفر هم بچه های حفاظت بودند.دکتر احمدی نژاد،دکتر تمدن،استاندار تهران،موسوی ،رییس دفتر،علی اکبر طاهایی استاندار مازندران،نیکزاد وزیر راه و شهر سازی،احمدی صادقی معاون آقای نیکزاد،مدیر پروژه تونل بومهن.

هلی کوپتر مثل هلی کوپتر های دیگر وقت بلند شدن تلق و تولوق نداشت.خیلی شیک بلند شد و خاک روی ماشین های اطراف نشاند.به سرعت اوج گرفت.نیکزاد داشت با موبایلش بلند بلند و با لهجه غلیظ آذری صحبت می کرد و استاندار تهران در کنار دکتر احمدی نژاد نشسته بود و داشت با او صحبت می کرد.از اوضاع و احوال پروژه های استان می گفت.دکتر از پنجره کوچک هلی کوپتر بیرون را نگاه می کرد و فقط سرش را تکان می داد.

چند دقیقه ای گذشت که سر تیم حفاظت آمد و به دکتر اعلام کرد که خلبان آماده فرود است.دکتر بلند شد تکانی به خود داد و آبی خورد.ناگهان با ضرب به زمین خورد.همه زمین خوردیم.موبایل ها از دست همه افتاد.شیشه آب معدنی پاشید روی زمین. صدای یا حسین یاحسین توی کابین پیچید.


لحظه ای بیرون را نگاه کردم فقط گرد و خاک بود.در اثر برخورد پره عقب و کناری هلی کوپتر با کابل فشار قوی،هلی کوپتر به صورت یک وری در حال سقوط بود.

دکتر رو نگاه کردم دیدم روی صندلی نشسته است و مسلط بر خود است.استرس و ترس از مرگ در چهره همه افراد جز رییس جمهور موج می زد.نیکزاد و تمدن در حال خواندن تشهد بودند.آقای صادقی و یکی از بچه های حفاظت دستشان روی سرشان بود.اما دکتر آرام آرام بود.تسبیحش شاه مقصودش را در آورده بود و شاید توی دلش داشت ذکر می گفت.

هیچ نشانه ای از ترس در احمدی نژاد نبود.دستی دستی داشتیم میمردیم.با خودم گفتم ای کاش با هلی کوپتر سفر نمی کردیم.این دیگر چه بلایی بود سرمان آمده... در همین احوال بودم و منتظر منفجر شدن هلی کوپتر در اثر برخورد با زمین که صدای محکمی آمد،انگار که با پتک به اتاقک هلی کوپتر زده باشند و بعد از آن شنیدم دکتر می گوید:«خجالت بکشید.پاشید بریم بیرون!» .یک لحظه سرم را برگرداندم دیدم همه سرشان لای زانویشان است و دکتر فقط می خندد.

احمدی نژاد را شجاع می دانستم اما نه اینقدر.احمدی نژاد ایمان قوی ای دارد.او از مرگ نهراسید.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۲ ، ۱۸:۰۳
محمد جواد ...
شنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۵۴ ق.ظ

از گناه زبان همین بس که تو را از خدا دور می کند





تا دهان بسته نشود دل باز نمی شود


تا عبد الله نشوی، عند الله نشوی


آنگاه است که از انسان اگر سر برود ، سحر نرود.


علامه حسن زاده

,
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۲ ، ۰۰:۵۴
محمد جواد ...
سه شنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۲، ۰۸:۰۵ ب.ظ

آقا دلم برات خیلی تنگه ..... .....خیلی

یا صاحب الزمان

بی تو دلم می گیره وقتی تنها می شوم.

وقتی نگاهم می کنی دلم خیلی می گیره.

دلم خیلی تنگه برات.

غم بزرگ قلبم دوری از نگاهته.

خیلی دلتنگتم

اسیر این دنیاشده ام.

فراموشت کردم.

می دانم که بی وفایم

می دانم.

اما تو مهربونتر از آنی که فراموشم کنی

شنیده ام که به اسم کوچک همه را می شناسی

میشه به اسم کوچک یه شب در سحر منو دعا کنی

آقا جان خیلی دلم برات تنگ شده

یا مهدی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۲ ، ۲۰:۰۵
محمد جواد ...
سه شنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۲، ۰۷:۳۰ ب.ظ

آقا دلم برات خیلی تنگه ..... .....خیلی

یا صاحب الزمان

بی تو دلم می گیره وقتی تنها می شوم.

وقتی نگاهم می کنی دلم خیلی می گیره.

دلم خیلی تنگه برات.

غم بزرگ قلبم دوری از نگاهته.

خیلی دلتنگتم

اسیر این دنیاشده ام.

فراموشت کردم.

می دانم که بی وفایم

می دانم.

اما تو مهربونتر از آنی که فراموشم کنی

شنیده ام که به اسم کوچک همه را می شناسی

میشه به اسم کوچک یه شب در سحر منو دعا کنی

آقا جان خیلی دلم برات تنگ شده

یا مهدی





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۲ ، ۱۹:۳۰
محمد جواد ...