انتظار یار

بایگانی
پیوندها
آخرین نظرات
  • ۱۶ خرداد ۹۴، ۱۹:۳۵ - ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
    خدا را شکر

۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است

يكشنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۲، ۰۲:۱۵ ق.ظ

امام زمان در کلام آیت الله بهجت



فرج من نزدیک است، دعا کنید بَدا حاصل نشود

آیا نباید در فکر این باشیم که از کسى "حضرت اباصالح المهدى(عجّ)" که خداوند براى اصلاح جامعه قرار داده بخواهیم که بیاید؟! خود او در مسجد سهله، جمکران، در خواب و بیدارى در گوش افرادى از دوستانش بدون اینکه او را ببینند، فرموده است:

"فرج من نزدیک است، دعاکنید." یا به نقلى فرموده: "فرجم نزدیک شده، دعا کنید بَدا تأخیر مقدّر نشود.حاصل نشود." (۱)



چرا به مسجد جمکران نمى آیى؟
عدّهاى از پاکان و نیکان با حضرت صاحب(عجّ) سؤال و جواب مى کنند و حاجت مى طلبند و جواب مى گیرند و در مسجد جمکران، صداى آن حضرت را مى شنوند!
آقایى را که در بیدارى دیده بودم، در خواب به من فرمود: چرا به مسجد جمکران نمى آیى؟ (۲)




حضرت حجّت(عجّ) از ما التماس دعا دارد!

آقایى که زیاد به مسجد جمکران مى رود، مى گفت: آقا(حضرت غائب(عجّ) را در مسجد جمکران دیدم، به من فرمود: به دل سوختگان ما بگو براى ما دعا کنند، و یک مرتبه از نظرم غائب شد، نه اینکه راه برود و کم کم از نظرم غائب شود!
همین آقا هفته ى قبل از آن هم، حضرت را در خواب دیده بود. ولى افسوس که همه براى برآورده شدن حاجت شخصى خود به مسجدجمکران مى روند و نمى دانند که خود آن حضرت چه التماس دعایى از آنها دارد که براى تعجیل فَرَج او دعا کنند!

چنان که به آن آقا( شیخ ابراهیم حایرى ـ رحمه اللّه ـ در حال اعتکاف در مسجد کوفه) فرموده بود: اینها که به این جا آمده اند، دوستان خوب ما هستند، و هر کدام حاجتى دارند: خانه، زن، فرزند، مال، اداى دین؛ ولى هیچ کس در فکر من نیست!
آرى، او هزار سال است که زندانى است، لذا هر کس که براى حاجتى به مکان مقدّسى مانند مسجد جمکران مى رود، باید که اعظم حاجت نزد آن واسطه ى فیض، یعنى فَرَج خود آن حضرت را از خدا بخواهد.(۳)


نماز خواند، اما چه نمازى و با چه صداى دلنشینى!
آقایى که اهل علم بود مى گفت: بنده و یک شخص دیگر و یک پیرمرد شب جمعه ى گذشته (حضرت استاد ـ رحمه الله ـ این مطلب را در اواخر دهه شصت فرمودند) به مسجد جمکران رفتیم، ساعت دوازده شب بعد از خواندن نماز و توسّل و روضه خوانى سیّدالشهدا(ع)، رفیقمان براى رسیدن به خدمتش(خدمت حضرت ولى عصر(عجّ) خیلى اظهار اشتیاق کرد. سپس آقایى را دیدیم که آمد و دم محراب مسجد ۴ رکعت نماز خواند، اما چه نمازى و با چه صداى دلنشینى! من از یک طرف و آن رفیقمان از پشت سرش، صداى قرائتش را مى شنیدیم، تا اینکه آقا(عجّ) بعد از نماز بلند شد و به طرف درِ مسجد حرکت نمود، و من نتوانستم از هیبت او از جا بلند شوم؛ ولى رفیقمان تا دم درِ مسجد از پشت سرش رفت و آقا از مسجد خارج شد و من تا دمِ در ایشان را مى دیدم. سپس رفتم و از درِ مسجد به طرف راست و چپ نگاه کردم، دیدم غایب شده است و او را ندیدم. (۵)


                                                                         

پی نوشت ها:

۱_(در محضر بهجت جلد یک نکته ۱۵۸)
۲_(در محضر بهجت جلد۲، نکته ۱۲۴)

۳_(در محضر بهجت نکته ۱۷۶)

۴_(در محضر بهجت جلد سوم، نکته۲۹۷)

۵_(در محضر بهجت نکته ۳۷۵)

با تشکر از وب سایت افکار نیوز


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۲ ، ۰۲:۱۵
محمد جواد ...

« اَلَیسَ اللهُ بِکَافٍ عَبدَهُ ... »


آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟!

سوره ی مبارکه ی زمر - آیه ی نورانی 36

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۲ ، ۰۱:۳۰
محمد جواد ...

برگرفته از کتاب : عصر ظهور

به خواست خدا بزودى درباره نهضت ظهور مقدس حضرت مهدى (علیه السلام) سخن خواهیم گفت و نیز به بررسى کشمکش سیاسى در حجاز مى پردازیم که بنا به نقل روایات، بدنبال کشته شدن، عبدالله حاکم حجاز و اختلاف بر سر فرمانروائى بعد از او و درگیرى بین قبایل حجازى بر سر حکومت، بوجود مى آید.. و این کشمکشها حکومت حجاز را چنان ضعیف مى گرداند که حضرت مهدى (علیه السلام) نهضت خویش را به آسانى در مکه آغاز و شهر را از سلطه بیدادگران آزاد و حاکمیت خود را بر آنجا تثبیت مى کند.

در این برهه وقتى حکومت حجاز، خود را از شکست دادن نهضت حضرت مهدى (علیه السلام) عاجز و ضعیف مى بیند این حکومت و یا دولتهاى بزرگ ، سفیانى را وادار مى سازند که دست به این امر مهم بزند، وى نیروهاى خود را نخست به مدینه منوره و سپس به مکه مکرمه گسیل مى دارد.. در این هنگام حضرت مهدى (علیه السلام) به مسلمانان و به جهان اعلام مى دارد که در انتظار وقوع معجزه ایست که به زبان پیامبر، وعده داده شده است و آن فرو رفتن سپاه سفیانى در بیابان نزدیک مکه است ، پس از این معجزه آن حضرت نهضت مقدس خویش را ادامه خواهد داد.

بلکه بعید نیست ، ترجیح این مطلب که در برخى روایات آمده است . و آن اینکه فراخواندن نیروهاى سفیانى به حجاز بویژه مکه و مدینه قبل از شروع نهضت ظهور مهدى (علیه السلام) اتفاق مى افتد و سپاه سفیانى در جستجوى حضرت مهدى (علیه السلام) و یارانش وارد مدینه منوره گردیده و در آنجا به ارتکاب جنایاتى دست مى زند. در این زمان حضرت در مدینه بسر مى برد، آنگاه مانند روش موسى (علیه السلام) با اضطراب از مدینه خارج گردیده و رهسپار مکه مى شود، سپس خداوند متعال ، اجازه ظهور به آن حضرت مى دهد.

روایات در منابع شیعه و سنى ، ورود لشکر سفیانى را از ناحیه عراق و شام به مدینه منوره هجومى سخت و ویرانگر توصیف مى کند، بطوریکه وى هیچ مقاومتى در برابر خود نمى یابد. و او با یاران مهدى (علیه السلام) و شیعیان اهل بیت (علیهم السلام) در کشتار و نابودى زن و مرد بزرگ و کوچک همانگونه که در عراق عمل کرد عمل مى کند! بلکه از روایات استفاده مى شود که حمله سفیانى در مدینه سخت تر خواهد بود، در نسخه خطى ابن حماد از ابن شهاب نقل است که:

((سفیانى خطاب به فرماندهى که با سواران خود وارد کوفه مى شود، بعد از آنکه آنجا را سخت پایمال مى کند، مى نویسد و او را ماءمور به حرکت بسوى حجاز مى سازد، او روانه آن سامان مى شود و دست به کشتار قریش مى زند، چهار صد مرد از آنان و از یاران مهدى را مى کشد و شکمهاى زنان را مى درد و فرزندان را بقتل مى رساند و دو برادر از قریش را کشته و یک مرد و خواهرش بنام محمد و فاطمه را بر درگاه مسجد مدینه به دار مى آویزد.))(1)

روایات دیگرى مى گویند: این مرد و خواهرش از عموزادگان نفس زکیه هستند که امام مهدى (علیه السلام) وى را به مکه مى فرستد که او را پانزده شب قبل از ظهور آن حضرت در مسجدالحرام بقتل مى رسانند. و این دو برادر و خواهر از دست لشکریان سفیانى از عراق مى گریزند و جاسوسى که از عراق با این دو همراه بوده آن دو را به دشمنان معرفى مى کند.




روایت ذیل ، گویاى این است که سفیانى قتل عام خود را مورد بنى هاشم و شیعیان آنها در مدینه به اینگونه توجیه مى کند که وى به انتقام کشته شدن سپاهیان او در عراق بدست نیروهاى خراسانى دست به این عمل مى زند.

در نسخه خطى ابن حماد، از ابى قبیل نقل شده است که گفت:

((سفیانى ، سپاه خود را به مدینه مى فرستد و به آنها دستور مى دهد هر کس که از بنى هاشم در آنجاست ، حتى زنان باردار را بکشند! و این کشتار در برابر عملکرد شخصى هاشمى است که با یاران خود از مشرق خروج کرده است ، سفیانى مى گوید: تمام این بلاها و کشته شدن یاران من فقط از ناحیه بنى هاشم است . پس فرمان به کشتار آنان مى دهد بطوریکه دیگر کسى از آنها در مدینه شناخته نمى شود، آنان و حتى زنانشان سر به بیابانها و کوهها مى گذراند و به سوى مکه مى گریزند.. چند روزى دست به کشتار آنها مى زند سپس دست نگه مى دارد و هر کس از آنان یافت شود وحشت زده است تا اینکه نهضت مهدى در مکه آشکار شود و هر کس که به آنجا آمده گرد آن حضرت جمع مى شود))(2)

از امام باقر (علیه السلام) روایت شده است که فرمود:

((سفیانى و همراهان وى ظاهر مى شوند و او هیچ غم و اندیشه اى جز غلبه بر آل پیامبر (صلى الله علیه وآله) و پیروان آنها ندارد از این رو دسته اى را به کوفه مى فرستد و آنها با گروهى از شیعیان آل پیامبر (صلى الله علیه وآله) برخورد مى کنند که کشته و یا به دار آویخته مى شوند و سپاهى از خراسان روى مى آورد تا آن وارد حوزه دجله مى گردد و مردى ضعیف از عجم با پیروان خود خروج مى کند که گرفتار درگیرى در نجف مى شود و سفیانى گروهى را رهسپار مدینه مى کند و آنها مردى را در آنجا بقتل مى رسانند و مهدى و منصور از آنجا مى گریزند و آل پیامبر (صلى الله علیه وآله) از کوچک و بزرگ دستگیر مى شوند. کسى باقى نمى ماند مگر اینکه دستگیر و زندانى مى شود، سپاه وى به جستجوى آن دو مرد مى پردازد و مهدى (علیه السلام) بنا به روش موسى (علیه السلام) نگران و با اضطراب بیرون مى آید تا آنکه وارد مکه مى شود))(3)

در صفحه 252 بحار درباره سفیانى چنین آمده است ((سفیانى با سپاهى انبوه وارد مدینه مى شود)) و در مستدرک حاکم ج 4 ص 442 آمده است ((که اهل مدینه پیشاپیش حمله سفیانى از شهر خارج مى شوند))

چنین بنظر مى رسد که منصور یاد شده در روایت ، که با حضرت مهدى (علیه السلام) از مدینه خارج مى شود همان محمد نفس زکیه باشد که از یاوران حضرت مهدى (علیه السلام) است و حضرت او را به مسجدالحرام مى فرستد تا پیام آن بزرگوار را به گوش جهانیان برساند اما او را بقتل مى رسانند و احتمال دارد یکى دیگر از یاران مهدى غیر از نفس زکیه باشد.

اینها نمونه هایى از روایات نبرد سفیانى در مدینه و تبهکاریهاى وى در آنجا بود، روایات ، در مورد جاهاى دیگر حجاز که نیروهاى سفیانى در آن وارد شوند غیر از مدینه و سپس تلاش براى ورود به مکه سخنى بمیان نمى آورد.. و پیداست که مدت اشغال شهر مدینه چندان طول نمى کشد تا آنکه تمام سپاه یا بخش عمده آنرا به مکه مى فرستد که معجزه وعده داده شده رخ مى دهد و تمام آنها در نزدیکى مکه در زمین فرو مى روند. و در برخى از روایات ، باقى ماندن لشکریان سفیانى در مدینه را تنها چند روز ذکر مى کند، ولى ظاهرا مراد از آن مدت ورود سفیانى به مدینه و کارهاى ناشایست وى در آنجاست نه زمان اقامت نیروهاى سفیانى در مدینه یا نزدیک آن.

روایات در مورد بزمین فرو رفتن سپاهیان سفیانى در منابع مسلمانان ، بسیار و متواتر است و شاید مشهورترین آنها در منابع اهل سنت ، روایتى باشد که از ام سلمه روایت شده که گفت:

((پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) فرمود: پناهنده اى به خانه خدا پناه مى برد آنگاه لشکرى به سوى او فرستاده مى شود تا آنکه به بیابان مدینه مى رسند و آنجا در زمین فرو مى روند))(4)

صاحب کشاف در تفسیر این آیه ((و اگر مى دیدى آن لحظه اى را که هراسان شدند و دستگیر شدند از جایگاهى نزدیک ))(5)آورده است که : ((از ابن عباس روایت شده که آیه فوق در مورد فرو رفتن در بیابان بیداء نازل شده است.))

و صاحب مجمع البیان مى گوید:

((ابوحمزه گفت : از على بن حسین و حسن بن على (علیه السلام) شنیدم که آن دو بزرگوار مى فرمودند: مراد از آیه یاد شده ، لشکر بیابان است که از زیر پایشان گرفتار مى شوند (زمین آنها را در کام خود فرو مى برد.))(6)

و از حذیفه یمانى روایت شده است:

((پیامبر (صلى الله علیه وآله) از فتنه اى که بین مشرق و مغرب واقع خواهد شد یاد نموده و فرمود در حالیکه آنها گرفتار چنان فتنه اى هستند، سفیانى از وادى یا بس (بیابان خشک ) بر آنها خروج مى کند، تا آنکه به دمشق فرود مى آید آنگاه دو لشکر، یکى به سوى مشرق و یکى به سوى مدینه روانه مى کند تا اینکه به زمین بابل و شهر نفرین شده (بغداد) فرود مى آیند و بیش ‍ از سه هزار تن را مى کشند و بالغ بر یکصد زن را به زور تصاحب مى کنند، سپس از آنجا بیرون آمده به سوى شام رو مى آورند، در این هنگام لشکر هدایت خروج کرده و به آن لشکر مى رسد و آنها را از دم تیغ مى گذراند که یک نفر هم که خبر مرگ بقیه را ببرد باقى نمى ماند. و آنچه از اسیران و غنیمتها که در دست آنهاست از آنان باز پس مى گیرند و اما لشکر دوم وارد مدینه شده و سه شبانه روز به غارت و چپاول آنجا مى پردازد آنگاه بیرون آمده و به سوى مکه روانه مى گردند تا اینکه به بیابان مى رسند و خداوند در این هنگام جبرئیل را بر مى انگیزد و مى فرماید: جبرئیل برو و ایشان را نابود گردان ، پس جبرئیل با پاى خود ضربتى به آن زمین مى زند و زمین آنها را در خود فرو مى برد، و هیچ کس از آنها نجات نمى یابد مگر دو مرد از جهینه .))(7)

از امیر مؤ منان (علیه السلام) نقل شده است که فرمود:

((مهدى روى آورنده است با موهایى پیچیده و خالى که بر گونه خود دارد، آغاز نهضت او از جانب مشرق مى باشد و چون آن امر تحقق یافت سفیانى خروج مى کند و بمدت باردارى یک زن یعنى نه ماه فرمانروائى مى کند، وى در شام خروج مى کند و اهل شام مطیع او شوند بجز قبیله هاى حق طلب موجود در آنجا که خداوند آنها را از خروج با سفیانى حفظ مى کند.

او با لشکرى انبوه وارد مدینه مى شود تا اینکه سرانجام به بیابان مدینه مى رسد و خداوند او را در آنجا به زمین فرو مى برد. و این است معناى فرموده خداوند بزرگ:

((و اگر مى دیدى آن لحظه اى را که هراسان شدند و دستگیر شدند از جایگاهى نزدیک .))(8)

معناى فرموده امیر مؤ منان (علیه السلام) که ((روى آورنده )) یعنى وقتى راه مى رود مثل اینکه با تمام اندام و وجود روى مى آورد. و معناى اینکه ((آغاز نهضت او از خاور است )) یعنى آغاز امر او با دولت زمینه سازان ایرانى است و معناى ((وقتیکه آن امر تحقق یافت )) یعنى وقتى امر او آغاز یا آشکار مى شود و دولت آنها بر پا مى گردد سفیانى خروج مى کند. در این روایت زمان خروج سفیانى تعیین نشده که آیا بدون فاصله بعد از قیام دولت زمینه سازان حضرت مهدى (علیه السلام) خواهد بود و یا اینکه پس از سالهاى طولانى .. ولى سیاق عبارت دلالت بر نوعى ترتیب و ارتباط بین دولت ایرانیان و خروج سفیانى دارد و خروج وى عملى حساب شده بر ضد ایرانیان است ، چنانکه در اوائل روایت مربوط به جنبش او صحبت کردیم.

از حنان بن سدیر نقل شده است که گفت:

((از ابوعبدالله (امام صادق ) (علیه السلام) درباره فرو رفتن بیابان سئوال کردم فرمود: ((اءما صهرا)) بر سر راه برید که در دوازده میلى آن در محل (ذات الجیش ) واقع است.))

ذات الجیش منطقه اى است میان مکه و مدینه و اءما صهرا محلى است در همان منطقه.

در نسخه خطى ابن حماد از محمدبن على (امام باقر) (علیه السلام) روایت شده است که فرمود:

((بزودى پناهنده اى به مکه خواهد آمد، هفتاد هزار سرباز تحت فرمان مردى از قیس به آنجا فرستاده مى شود همینکه آنها به محل ثنیه مى رسند، آخرین فرد آنها وارد شده و اولین نفر آنان را آنجا خارج نمى شود، آنگاه جبرئیل ندا سر مى دهد بگونه اى که این صدا به شرق و غرب جهان مى رسد (اى بیابان ) (اى بیابان ) بگیر آنها را که خیرى در آنها نیست هیچکس بر هلاکت آنها آگاه نمى شود مگر چوپانى در کوهستان که آنها را در حین هلاکت نظاره مى کند و از ماجراى آنها خبر مى دهد. پس وقتى پناهنده به کعبه داستان آنها را مى شنود بیرون مى رود.))(9)


و در همین کتاب از ابى قبیل نقل شده است که گفت:

((از آنها یکى باقى نمى ماند مگر یک بشارت دهنده و بیم دهنده اى ، اما بشارت دهنده نزد مهدى علیه السلام و یارانش مى آید و از آنچه اتفاق افتاده خبر مى دهد و گواه صحنه ، در چهره اش پیداست ، یعنى خداوند صورت او را به پشت سر او برمى گرداند و بدین ترتیب با مشاهده برگشتن چهره او به پشت سر، سخن او را تصدیق مى کنند و آگاه مى شوند که آن قوم در زمین فرو رفته اند و دومى همانند اولى ، خداوند چهره اش را به عقب برمى گرداند، نزد سفیانى مى آید و آنچه بر سر یاران او آمده براى وى بازگو مى کند سفیانى نیز به جهت علامتى که در او مى بیند گفته وى را باور مى کند و آن را مطابق با واقع مى داند. و این دو مردانى از قبیله کلب هستند.))(1)

در همین نسخه از حفصه نقل شده است که گفت:

((از پیامبر خدا شنیدم که فرمود: لشکرى از جانب مغرب مى آید و این خانه (کعبه ) را مى خواهد، تا آنکه به بیابان مى رسد و زمین آن را در خود فرو مى برد کسانى که پیشاپیش آن هستند باز مى گردند تا ببینند چه بر سر آن قوم آمده است که آنها هم به همان مصیبت گرفتار مى شوند آنگاه خداوند هر کس را بر طبق نیت او بر مى انگیزد.))(2)

یعنى کسى که مجبور به شرکت در لشکر سفیانى بوده اگر چه در آخرت مانند شخص داوطلب و کسى که با میل و اراده خود شرکت کرده نیست اما او نیز بزمین فرو مى رود.

روایتى دیگر از پیامبر (صلى الله علیه وآله) روایت شده است که فرمود:

((در شگفتم از قومى که در یک جا مى میرند یا کشته مى شوند اما جایگاه آنها متفاوت و گوناگون است ، پرسیدند: اى رسول خدا این چگونه است ؟ فرمود: براى اینکه در میان آنها افراد مجبور و ناچار و بى میل و غیر موافق وجود دارد یعنى کسانى که در یک محل و در یک زمان از دنیا مى روند خداوند به تناسب نیت ها و انگیزه هایشان در روز قیامت آنها را حساب رسى و مؤ اخذه مى کند زیرا برخى از آنها از روى کراهت و بى میلى و ترس بجهت زن و فرزندان و مانند آن و بعضى دیگر به اجبار و پاره اى دیگر داوطلبانه و با رغبت در آن شرکت مى کنند.

و در روایتى آمده است که شمار نفرات لشکر سفیانى که بزمین فرو مى روند دوازده هزار نفر است نه هفتاد هزار تن . و در روایتى دیگر مى گوید یک سوم آنها به زمین فرو مى روند و یک سوم دیگر چهره هایشان به پشت سر بر مى گردد و یک سوم باقیمانده سالم مى مانند.))(3)


(1)نسخه خطى ابن حماد ص 88.

(2)نسخه خطى ابن حماد ص 89.

(3)بحار ج 52 ص 222.

(4)مستدرک حاکم ج 4 ص 429 و غیر آن و بحار ج 52 ص 186.

(5)سباء 51.

(6)بحار ج 52 ص 186.

(7)بحار ج 52 ص 186.

(8)غیبت نعمانى ص 163 و محجه بحرانى ص 177.

   (9)نسخه خطى ابن حماد ص90

(1)نسخه خطى ابن حماد ص 91.

(2)نسخه خطى ابن حمادص 90.

(3)نسخه خطى ابن حماد ص 9091.


,,
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۲ ، ۰۱:۴۰
محمد جواد ...
جمعه, ۱ شهریور ۱۳۹۲، ۱۱:۴۹ ق.ظ

عنایت حضرت شاهچراغ به یکی از خدام

این مطلب را یکی از خوانندگان قدیمی این وب سایت (پیرامون مطلب قبلیم پست494 ) برایم ارسال کرده است که بسیار آموزنده و تاثیرگذار بود.

تصمیم گرفتم اولین مطلبم درباره حضرت احمد بن موسی را به همین پیام دوست عزیزم اختصاص دهم.


سلام

این موضوع واقعا صحت دارد!!
چندروز قبل پای راستم خیلی درد گرفت طوری که برای جابجا نمودن پا ازدست وپای چپم استفاده میکردم روز جمعه نوبتم بود که درحرم حضرت شاهچراغ خدمت کنم ؛خانواده گفتند امروز استراحت کن یه روز دیگه برو جبران

کن دلم طاقت نیاورد /لنگان لنگان رفتم خودمو به ضریح منور چسپاندم وبا جان ودل ازوی استمداد خواستم/بعدش هم درامانتداری مشغول شدم/به خودش قسم الان هیچگونه درد پایی حس نمیکنم وکاملا مداوا شدم واصلا درد

پایم بطورکامل کامل خوب شد


,
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۲ ، ۱۱:۴۹
محمد جواد ...