انتظار یار

بایگانی
پیوندها
آخرین نظرات
  • ۱۶ خرداد ۹۴، ۱۹:۳۵ - ( ◕ ‿ ◕ ) ابوالفضل حافظی ( ◕ ‿ ◕ )
    خدا را شکر
جمعه, ۱۹ شهریور ۱۳۸۹، ۰۱:۱۰ ق.ظ

عیدی شب عید فطر

شب عید فطر بود .خیلی خسته بودم ،کمی استراحت کردم . نیمه های شب با صدای

  یکی از دوستان که از کوچه می آمدبیدار شدم.

سریع برخاستم (به سرعت باد ببخشید به سرعت نور) پریدم تو کوچه وعید را به همدیگر تبریک گفتیم

دوست قدیمی ما پاکت نامه ایی را به من داد وگفت:

اینو آقای پورنصیر (صاحب کارخانه قطعات جلوبندی خودرو)

داده بابت عیدی امشب.

خوشحال شدم که آقای پورنصیر این عیدی رابه من داده که ناگهان به ذهنم خطور کرد

که اگر آقای پورنصیر به من عیدی می دهد پس 100 درصدعلی بن موسی الرضا

هم به من عیدی خواهد داد.

لباسهایم را پوشیدم وعازم حرم مطهر شدم البته نه به خاطر عیدی، به خاطر.....

وجای شما خالی جای شما خالی جای شما خالی

حرم بسیار شلوغ بود. هر کسی با امامش رازو نیاز خاصی می کرد.

کر ولالی را دیدم که با تمام وجودش با ایما واشاره با امام رضا موبانه راز ونیاز می کرد.

هر کسی حال خاصی داشت.

ماه رمضان هم تمام شد

ولی هستند کسانی که برای سحرهای ماه شوال برنامه ریزی کرده اند

ولی هستند کسانی که برای سحرهای ماه شوال برنامه ریزی کرده اند

به امید ظهور

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۶/۱۹
محمد جواد ...

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی