چند خاطره کوتاه از امام خمینی


والله نترسیدم
والله نترسیدم
در سال 43 امام بعد از آزادیشان که در مسجد اعظم سخنرانی کردند فرمودند: والله من به عمرم نترسیدم، آن شبی هم که آنها مرا می بردند آنها می ترسیدند و من آنها را دلداری می دادم.
چراغ قوه
حضرت امام وقتی که نیمه شب برای خواندن نماز شب از خواب بیدار می شدند، لامپ اتاق را روشن نمی کردند تا مبادا مزاحم افراد خانواده شوند آقا از چراغ قوه کوچکی که داشتند استفاده می کردند.
فداکاری کنید
یکی از نوادگان امام از آقا پرسید ما چه کنیم تا شوهرانمان مانند شما نسبت به خانم با ما رفتار کنند؟ امام فرمود: شما هم فداکاری کنید
ادب امام
یکی از نزدیکان امام خمینی (ره) می گوید: اگر ما بدون توجه قرآن را روی زمین می گذاشتیم، امام آن را بر می داشت و می فرمود: قرآن نباید روی زمین بماند.
امام امت رحمه الله علیه وقت تلاوت قرآن و ذکر مصیبت اهل بیت علیهم السلام روی زمین می نشست.
روز 12 بهمن 1357 هنگامی که امام از هواپیما پیاده شد، به هیچ وجه حاضر نشد جلوتر از برادر بزرگش راه برود.
امام با همه محترمانه برخورد می کردند، در دوران زندگیشان من تاکنون ندیدم یک مرتبه یک کسی را بلند صدا کند، اسم کارگرشان را هم سبک صدا نمی زند و با احترام نام می بردند
به امید ظهور.....