smsشب یلدا
یک ثانیه از عمر همین یک شب یلدا باعث شده تا صبح به یمنش بنشینیم
چهارده قرن زعمر پسر فاطمه طی شد یک شب نشد از هجر قیامش بنشینیم
به امید ظهور مهدی فاطمه
یک ثانیه از عمر همین یک شب یلدا باعث شده تا صبح به یمنش بنشینیم
چهارده قرن زعمر پسر فاطمه طی شد یک شب نشد از هجر قیامش بنشینیم
به امید ظهور مهدی فاطمه
که درباره اش می خواهند سریال بسازند
اما وقتی که پخش شد فهمیدم نوانستند این سریال را خوب بسازند
بیننده نمی تواند با این سریال انس بگیرد
این سریال مدام در حال سیر در گذشته و حال است
مطلبی از سایت خبری رجا نیوز می خواندم درباره
سریال سازی پیرامون سر گذشت شهدا که جالب است
گروه فرهنگی – مهدی آذرپندار:فرض کنید که شما در کشورتان قهرمانی داشته باشید، با این اوصاف: در یکی از محرومترین محلات پایین شهر تهران -خانیآباد- به دنیا میآید و در حالی که بسیاری از همسن و سالانش حداکثر تا مقطع ابتدایی درس خواندهاند، او لیسانس مهندسی نفت و فوق لیسانس مدیریتش را هم میگیرد، به علت فعالیت سیاسیاش علیه نظام شاهنشاهی چند باری به زندان میرود و بهترین سالهای عمرش را به خاطر آرمانهایش در انفرادی میگذراند. آنقدر در بازجوییها مقاومت نشان میدهد که ساواک بدترین شکنجهها را روی او اعمال میکند. تا جایی که جسمش ملغمهای میشود از پاهایی که با مته سوراخ شدهاند و پوستی که اطو خورده است.
خودش میگوید بهانهی سختترین شکنجهای که شده، برپایی نماز جماعت چند نفره در زندان بوده است. انقلاب که پیروز میشود، به علت دارا بودن تخصص توأم با تعهد، در دولت رجایی در جایگاه وزیر نفت قرار میگیرد. اما گویا تقدیر او را با انفرادی رقم زدهاند. هنگامی که برای سرکشی به پالایشگاه نفت آبادان میرود، اسیر دشمن بعثی شده و دوباره شکنجه و مته و اطو و دوباره مقاومت و مقامت و مقاومت! وقتی عراق مطمئن میشود که او اهل اقرار و اطلاعات دادن نیست، به بدترین وضع به شهادت میرسد. مدتها طول میکشد تا همسر و دو فرزندش، به نبود او عادت کنند...
حالا فرض کنید میخواهید دربارهی این قهرمان ملی سریالی بسازید تا به نوعی از او هم تقدیری هر چند کوچک کرده باشید و هم اینکه نسل جوان و نوجوان را با منش و دلاورمردیهای او آشنا کنید. خب اولین سوال این است که روایت چنین سریالی از کدام قسمت زندگی این شهید آغاز شود؟ از کودکی او؟ از ورود او به مدرسه یا دانشگاه؟ از سلولهای انفرادی زندان ساواک؟ یا اینکه از زندان رژیم صدام؟ اما ظاهراً مسئولین صداوسیما در هنگام آماده سازی سریال «جاودانگی»، هیچیک از گزینههای بالا را برای پاسخ به این سوال انتخاب نکردهاند؛ چرا که از نظر این مدیران و عوامل تولید این سریال، وضعیت بحرانی خانوادهی شهید تندگویان بعد از اسارت ایشان در آغازین روزهای جنگ و در ادامه سرگشتگیهای دختر شهید در زمان حال، مهمترین وجه دراماتیک این ماجرا برای سریالسازی بوده است!
هنگامی که از ابتدای ماه محرم، سریال «جاودانگی» با محوریت زندگی شهید تندگویان روی آنتن رفت، بسیاری از اینکه میدیدند صداوسیما پرداختن به زندگی شهدا را در دستور کار خویش قرار داده است، ذوقزده شدند. چرا که طی سی و اندی سال پس از انقلاب اسلامی، آثار معدودی به موضوع زندگی شهدای هشت سال دفاع مقدس پرداختهبودند که در این میان، شاخصترین آنها سریال سیمرغ (1375) با محوریت زندگی شهیدان شیرودی و کشوری بود. اما اهتمام اخیر مدیران ارشد صداوسیماو حتی معاونت سینمایی در جهت پرداختن به زندگی شهدا به ویژه با پخش سریال «شوق پرواز» -که البته فارغ از سوژهی مناسب هیچ عامل جذابیت دیگری نداشت- در کنار اخباری که از تولید سریالهای «شهید باکری» و فیلمهای سینمایی «طیب» و «شهید هاشمی» به گوش میرسید، گویا از پایان غفلت سیساله حکایت میکرد. با این حال، فقط چند روز زمان لازم بود تا بعد از پخش دو سه قسمت ابتدایی سریال، این ذوقزدگی دلسوزان عرصهی فرهنگ انقلاب، به یأس مبدل شود.
از همان نخستین قسمتهای «جاودانگی» این سوال برای مخاطب ایجاد شده بود که این سریال، بیشتر قرار است به زندگی شهید تندگویان بپردازد یا به زندگی همسر و دختر او؟ چرا که این مجموعه از جایی آغاز شد که شهید تندگویان توسط عراقی ها اسیر میشود و خانوادهی او با دلنگرانی مشغول پیگیری وضعیت او هستند. کمی که سریال جلوتر رفت، تمام امید مخاطبان از اینکه شاید با یک فلاش بک، سریال به زندگی خود شهید بازگردد و به جای دلشورهها خانوادهی او، دلاورمردیهای خود شهید را روایت کند، از بین رفت. چرا که حضور شهید تندگویان در این سریال، به رفتوآمدهای گاه و بیگاه او در خیال دخترش خلاصه میشد؛ تا جایی که این دخترک بیش از آنکه به یک کاراکتر سالم از لحاظ عقلی شباهت داشته باشد، به یک شخصیت خیالاتی میماند. چنانکه خواهر شهید در اعتراضش به سریال به این نکته اشاره کرده است: «هدی -دختر شهید- در تمام فیلم نقش یک دختر روانی و خیالپردازی دارد که تن به رؤیا میدهد. دختر شهید تندگویان به شدت به این شیوه بازنماییاش اعتراض دارد و حتی دو هفته است که موبایلش را خاموش کرده است. من به آقای جعفری هم گفتم به خود جواد (تندگویان) بپردازید و باقی قضایا را به صورت فلاشبک نمایش دهید.»
حالا سوال این جاست که هدف از ارائهی یک تصویر انتزاعی از این شهید چه بوده است؟ آیا نویسندگان سریال نمیدانند که انتزاعی کردن شخصیت اصلی یک سریال، مانع محوری شدن او در سریال است؟ چرا باید نقش این شهید مظلوم در سریالی که به اسم او بودجه گرفته و تولید شده است، تا این حد کمرنگ و در حد یک خیال باشد؟ آیا نمیشد که زندگی این شهید فارغ از زمان حال به صورت خطی روایت شود تا مخاطب از زبان تصویر و نه از زبان خانوادهی او، این شهید را بشناسد؟ اصلاً این اپیدمی روایت دوپارهی زندگی شهدا به صورت رفت و برگشت بین زمان حال و گذشته از کجا آمده است؟ یعنی نمیشود به صورت بیواسطه و بدون اشاره به زمان حال، زندگی یک شهید را از سال 1329 -سال تولد شهید- تا اواسط جنگ تعریف کرد؟ اگر جواب منفی است و تصور میشود که این شیوهی روایت کهنه شده است، پس چرا در مورد خانم «ستایش» میتوان چنین شیوهای را به کار برد و اتفاقاً با استقبال مخاطب روبرو شد؟ یا اینکه چطور برای روایت زندگی کاراکتر خیالی «بیژن ایرانی» درسریال «در چشم باد»، با صرف بودجهای میلیاردی میتوان صد سال از تاریخ این کشور را به نمایش گذاشت اما برای «شهید تندگویان» نه؟ آیا این ادا و اطوارهای نخ نما شده، فقط مخصوص روایت زندگی شهداست؟
به نظر میرسد که ریشهی این مشکلات از آن جایی است که مسئولان صداوسیما و بسیاری از کارگردانان و نویسندگان ایرانی فکر میکنند که روایت زندگی شهدا محکوم به شعاری بودن است و از همین رو، حتماً باید روایت زندگی آنان با ماجرایی از زمان حال توأم شود تا مخاطب بتواند با سریال همراهی کند! البته در «جاودانگی» فاجعه از این هم فراتر رفته است و تقریباً 80 درصد سریال درزمان حال میگذرد و حتی عمدهی قسمتهایی که به بازسازی زندگی شهید مربوط است نیز در زمان حال و در خیال دختر شهید روی میدهد!
از سوی دیگر، در این نوع از روایتهای رفت و برگشتی که در صداوسیما به شدت رواج یافته و به طور همزمان در دو سریال «جاودانگی» و «شوق پرواز» به کار برده شده است، میبینیم که کاراکترهای اصلی زمان حال، همیشه شخصیتهایی هستند که کمترین شناخت را نسبت به آرمانهای شهدا و انقلاب دارند و با بحران هویت روبرو هستند! فرقی هم نمیکند که این شخصیت اصلی روشنفکری همچون «لیلی» (با بازی ستاره اسکندری) و نامزدش (کوروش تهامی) در سریال «شوق پرواز» باشند یا دختر شهیدی که اصلاً پدرش را خوب نمی شناسد و باید سفری برای جستوجوی هویت شهید را آغاز کند! به عبارت دیگر زندگی شهید با این دیدگاه روایت میشود که این افراد را تحت تأثیر خود قرار دهد. خب سوال اینجاست که سهم کسانی که این شهیدان را به خوبی میشناسند، شیفتهی او هستند و آرمانهایش را پذیرفتهاند و اتفاقاً اکثریت جامعه را هم تشکیل می دهند، در چنین سریالهایی کجاست؟ آیا باید زندگی شهدا را فقط برای «بریدهها»، «راه گمکردهها»، «کماطلاعها» و در یک کلام «جاماندهها» روایت کرد؟ آیا نمیشود به مردم ولایی و شهدادوست مملکت هم زمانی اختصاص داد تا آنها هم از دیدن نحوهی زندگی شهیدی که از او زیاد شنیدهاند و عاشق او هستند، لذت ببرند؟ بگذارید سوالم را تصحیح کرده و اینطور بپرسم: آیا نمیشود به اکثریت مردم هم زمانی برای تماشای تلویزیون اختصاص داد؟ آیا وظیفهی تلویزیون فقط متحول کردن دگرفکرهاست یا راضی نگه داشتن خودیها هم اولویت دارد؟
چند سال پیش سعید عاکف –نویسندهی کتاب «خاکهای نرم کوشک» که به سرگذشت شهید عبدالحسین برونسی میپردازد- تعریف میکرد که یکی از مسئولان صداوسیما که برای مشورت و تحقیقات در مورد ساختن سریالی از روی زندگی این شهید سراغ او آمده بود، بعد از کلی صحبت به او گفته بود که «حیف! کاش شهید برونسی لااقل یک مدرک دیپلم داشت تا وقت سریالسازی این شبهه برایم مردم ایجاد نشود!» و این شاید تصویری تمامعیار از نوع تفکر برخی مدیران میانی صداوسیما باشد که فکر میکنند مردم اصولاً نسبت به ساخت سریال در مورد شهدا گارد میگیرند و به کوچکترین نقطه ضعف شهید خواهند خندید! و به همین دلیل است که بخش عمدهی سریالهایی که زندگی شهدا را در دستور کار خود قرار دادهاند- که البته به تعداد انگشتان یک دست هم نیستند- صرف توضیح این موضوع میشود که اصلاً چرا ما باید به زندگی شهدا بپردازیم و زندگی شهدا چگونه می تواند زندگی ما را متحول کند. در حقیقت بیشتر زمان این سریالها صرف توضیح بدیهیاتی میشود که اکثریت مردم اصلاً برایشان سوال نیست و بیشتر دغدغه خود سریالسازان و مدیران سیماست!
به هر حال بعد از اینکه چند سال پیش صداوسیما با ساخت سریال افتضاح «دولت عشق» در مورد زندگی «شهید رجایی»، موجب شد تا بسیاری از مردم آزرده خاطرشوند، دوباره همین اتفاق در مورد زندگی «شهید تندگویان» وزیر با وفای او و حتی تا اندازهی زیادی در مورد «شهید بابایی» هم تکرار شد و البته هر سه سریال هم با شکست از حیث برخورداری از مخاطب روبرو شدهاند. راستی با این اوضاع باز هم فکر میکنید که صداوسیما باید در مورد 300 هزار شهید دفاع مقدس، 16 هزار شهید ترور، شهدای جنگ نرم و فتنه و امثال آن سریال بسازد؟ راستش ما که دیگر طاقت ریشخند شدن شهدایمان در رسانهی ملی را نداریم!
در حالیکه داستان واقعی عاشورا از عصر روز عاشورا شروع می شود
فقط می گویم یا صاحب الزمان تسلیت
چه بر مهدی فاطمه در این روزها و شبها می گذرد
به امید ظهور